سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

clih523mk8oqlv99on1e.jpg

نفس کم آوردن عجیب نیست . وقتی قطار خاطراتت از جلوی چشمانت به مدت چشم بر هم زدنی عبور می کند . و تو تکیه میدهی به ایستگاهی رفته . نه . نفس کم آوردن عجیب نیست . دلتنگی هم . دلتنگی برای تک تک لحظه هایی که پسشان می زدی بلکه زود تر از جلوی چشمانت رد شوند . تو خودت دامن میزدی روزی به این گذر زمان . با این حال گله کن . گله کردن  عجیب نیست برایت .  و حتی  دلگرفتگی هم . برای تو که گیر کرده بودی لابه لای روز هایی که خودت هم نمی دانستی غرقشان شده ای . دوستشان داشتی  . عجیب نیست هجوم ناگهانی خاطرات بین این درو دیوار هایی که روزی تمام خاطراتت مابینشان رنگ می گرفت . عجیب نیست اینکه بنشینی این بغض لعنتی را مدام فرو ببری به عمیق ترین نقطه ی قلبت و رویش را ببندی مبادا که سر باز کند بعد هم خودت را ببری به جایی که دلت آن جاست . پیش خاطراتت . مهم نیست زمانش با حالا که تو این جا نشسته ای فاصله دارد . یک ماه . دو ماه .یک سال . مهم این است ک دلت آن جاست . عجیب نیست یخ کردن زیر نور آفتاب تیرماه برای تو . تویی که دیگر در این خلاء گم شده ای . حکایت تازه ای نیست عادت . وقتی نبودن دور تا دروت را محاصره می کند . دیر یا زود دچارش خواهی شد . عجیب نیست ... 

پینوشت : ببار ای بارون ببار ... بر دلم گریه کن خون ببار ... 

پینوشت :  مطمئنم که قبل از این، همین حیاط را هزاران بار... با همین جمعیت دیده بودم و حتا گاهی شلوغ به نظرم آمده بود ... اما امروز... عجیب خلوت به نظر می رسد... ببین نبودنت با این حیاط بی جان چه می کند ... حیات جان من که ...دیگر بماند . . . ( سنا نوشته بود این پینوشتو ... حرف منم  بود  ) 

 پینوشت : گاهی باید فاتحـــه خـــاطره ای رو خوند....وگر نه همون خـــاطره...فاتحـــه تو رو می خونه ........!


+[ تاریخ یکشنبه 91/4/11ساعت 10:1 عصر نویسنده س م ی ر ا | قاصدک فوت شده ]