سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو را تا ناکجا آباد دل دنبال خواهم کرد 

و عشقت را درون خاطراتم چال خواهم کرد 

تو را با سرگذشت تلخ خود آزار خواهم داد 

و این آزردگی را سنت هر سال خواهم کرد 

دل سودابه سان و سخت تر از سنگ و سردت را 

من از سوگ سیاوش سخت مالامال خواهم کرد 

همین حالا برایت مینویسم نامه ای از زخم

و آن را از طریق واژه ها ارسال خواهم کرد 

مرا چنگیز یا تیمور فاتح فرض کن زیرا 

به زودی شهر احساس تو را اشغال خواهم کرد 

گمان کردی که با یک پاسخ  نه ، شیر خواهی شد ؟

تو را با یک غزل بی یال و بی کوپال خواهم کرد ...

 

عباس احمدی _ از کتاب چای چوپان 

 

پینوشت :

اگر دستم می رسید ... اگر می توانستم ... یک سر بند این روز ها را میگرفتم میکشیدم ... آنقدرمیکشیدم تا کش بیاید ... آنقدر کش بیاید که حالا حالا ها به آخر نرسد ...

انگار همین دیروز بود که می خواستم باور کنم کنکوری شده ام ... حالا فقط شش ماه ناقابل مانده است به روزهای دبیرستانی بودنمان ... 

به با هم سر کلاس نشستنمان ... دلم تنگ میشود ... برای همه ی این روزها ... :(

پینوشت :

راستی شب یلداتون پیش پیش مبارک ...

پینوشت :

اینکه نمیام این جا تند تند سر بزنم و بنویسم به خاطر این نیست که اینقدر سرم تو کتاب باشه که وقت نکنم ... این روزا حال و حوصله ی خیلی از کارایی که قبلا دوست داشتمو ندارم ...


+[ تاریخ پنج شنبه 92/9/28ساعت 10:52 صبح نویسنده س م ی ر ا | قاصدک فوت شده ]