سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است ، و خدایی بیدار که تو را می بیند ، و به عشق تو همه حادثه ها می چیند ، که تو یادش افتی و بدانی همه از بخشش اوست ، و همینش کافیست ...

خستگی چه کلمه ی عجیبی ، چه کلمه ی سنگینی ...

دوباره خسته شدم اما این دفعه نه از درس ، نه از کار ، نه از پر مشغله بودن ... این دفعه از خودم خسته شدم ... خسته شدم از خودم که این قدر کم طاقتم ، خسته شدم از خودم که اینقدر بی حوصله ام ، خسته شدم از خودم که این قدر زود می برم از زندگی ، خسته شدم از خودم که اینقدر زوووود خسته می شوم ...خسته ام از بزرگ شدنم ، چه قدر بزرگ شوم ؟؟؟ بسم نیست ؟؟؟ حال و هوای زندگی بزرگی برایم سنگین است ... خفه می شوم ... می خواهم بچه بمانم با دغدغه های بچگانه ام ... نمی خواهم ... نمی خواهم کس دیگری باشم ... می خواهم خودم باشم ... سمیرا ... خود خود سمیرا ... همین سمیرایی که اینجا نشسته و می نویسد از دل پرش از این روزگار ... همین سمیرایی که خسته شده است از خودش ... چه خوب ، چه بد ... چه خوش اخلاق چه بد اخلاق ... چه مهربان ، چه خشن ... چه با احساس ، چه بی احساس ... فقط می خواهم خودم باشم ...خود خودم ... اما ... اما ... نه ... من می ترسم ... می ترسم از این دنیا ... می ترسم که اگر خودم باشم با من لج کند ... تنهایم کند ... اذیتم کند ... با من قهر کند .. آن وقت همه با دنیا می روند و من این جا کنار خودم می مانم و از دنیا عقب می مانم ... دنیا با خود بودنم مشکل دارد ... می خواهد که منم مثل خودش بی رحم باشم ... من نمی خواهم بی رحم باشم ، بی احساس باشم ، بی معرفت باشم ، بد باشم ... خدایا به من قول می دهی ؟؟؟ قول می دهی که اگر خودم بودم تو هم کنارم بمانی و تنهایم نگذاری ، دستم را بگیری و اگر زمین خوردم بلندم کنی ؟؟؟ چه صدایی عجیبی !!! شنیدنی نیست احساس کردنی است ... احساسش می کنم ... چیزی شبیه رضایت است ... شاید گفتن بله های توست که نمی دانم از کجا می آیند ...

پس دنیاااااااا با توام گوش کن ... می خواهم خودم باشم ... از تو نمی ترسم ... حتی اگر مرا جا بذاری ... حتی اگر تنهایم کنی ... برایم مهم نیست ... مهم بودن خدا با من است ... می بینی همین جاست کنارم ... تو برو ... من و خدا این جا می مانیم ... شنیدی ؟؟؟

می خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااهم خودم باشم خودخود خودم ...

پینوشت :

 و خندیدن از ته دل بعد از یک دلگرفتگی طوووووووووووولانی چه طعمی دارد !!!

Beggingجمله اول این مطلب یک یادگاریست از بهترین معلم دنیااااااااااااااااااااااااااااااااااا ... Begging

و تازه به این نتیجه رسیدم که خود بودن از خود نبودن هم سخت تر است ...


+[ تاریخ دوشنبه 89/10/13ساعت 4:57 عصر نویسنده س م ی ر ا | قاصدک فوت شده ]