خداوندا مرا واسطه عشق خود ميان آدميان کن تا آنجا که نفرت است عشق را ارزاني کنم آنجا که تقصير وگناه است ببخشايم آنجا که تفرقه وجدايي است پيوند بزنم آنجا که خطاست راستي را هديه کنم آنجا که شک است ايمان بدهم آنجا که نوميد است اميد شوم آنجا که ظلمت است چراغي برافروزم آنجا که غم است شادي به پا کنم
متن زيبايي بود!
گفتمش بي تو چه مي بايد کرد عکس رخساره ي ماهش را داد، گفتمش همدم شبهايم کو تاري از زلف سياهش را داد، وقت رفتن همه را مي بوسيد به من از دور نگاهش را داد، يادگاري به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
چه سخت است منتظرقاصدک ماندن درجاده اي که دران هيچ بادي نمي وزد
گاهي درپيام ها هيچ حرفي وجودندارد فقط گفته مي شوندتابداني انکس که فکرش راهم نمي کردي به فکر توست
من هم منظورم اين بود
قاصدک! ابرهاي همه عالم شب و روز، در دلم مي گريند.....
سلام
خوبي خانمي؟
پينوشتت خيلي قسنگ بود
داشت گريم ميگرفت
سلام ،خوبييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي؟
خييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييلي قشنگ بود.دلم گرفت،يادخودم افتادم.
مرسي ازاين که گذشته هارويادمون مياري تافراموششون نکنيم
التماس دعا
samira joon khily ghashang bood eltemase doa
pey neveshtet ham keily ghashang bood
خيلي فشنگ بود
به اين قشنگي مينويسي اون وقت ميگي وقت کم بود
سر بزن خوشحالم ميکني