سميرا
باورم نميشه
شنبه همه چي قراره تموم شه
وقصه دوستي 5سالمون به کل توسط کارگردان گفته بشه کات
سميرا......
دلم ميخواد بميرم
من نمي تونم
کاش همه چي خواب بود
من وقتي به شنبه فکر ميکنم تنم مي لرزه
تموم اين مدت خودمونو کشتيم وا س وداع سوما وبرنا مه ريزي کرديم اما حالا که داريم بهش نزديک ميشيم دلم ميخواد اون روز اصلا نرم مدرسه
واي نه
وداع
يادته راهنمايي رو
سميرا ي من
+نمي دانم چرا اين روزها حواسم را هرکجا پرت ميکنم مي افتد کنار تو وخاطراتمان
+زين شاخه به ان شاخه ژريدن ممنوع...در ذهن به جز تو افريدن ممنوع..غير از تو ورود ديگران درقلبم...عمرا ابدا هيچ اکيدا ممنوع...