سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این روزها همه اش  به این فکر می کنم که شاید آن روز که خدا  موجودی به اسم انسان را خلق میکرد  یک تکه قاصدک کوچک در قلبش گذاشته است  . نمی دانم چرا . ولی این روزها احساس می کنم جنس قلبم با قلب دیگران فرق می کند . یک چیزی درونش هست که در قلب دیگران نیست . نمی دانم چراخدا باید همچین کاری را بکند . ولی هرچه که هست این تکه ی کوچک همه چیز انسان هاراتغییر داده . دست هایشان از جنس قاصدک .قلبشان از جنس قاصدک . حرف هایشان از جنس قاصدک . و اصلا زندگیمان  را از جنس قاصدک کرده .  شاید گاهی در بعضی از ورق های کتاب زندگیم چند آدم باشد در آن حاشیه ها که قلبشان از جنس قاصدک است . ولی تعدادشان خیلی کم است . شاید عوض شده اند . شاید در  زندگی از اینکه یک تکه قاصدک در قلبشان بوده خسته شده باشند و آن قاصدک رادرآوردند.

شاید به خاطر رسم و رسوم های این کره ی خاکی از دستشان داده باشند. چه رسم و رسوم های غریبی دارد این کره ی خاکی . با قاصدک ها لج است . با عشق لج است . با احساس لج است . با مهربانی ، با خوبی ، با فداکاری . اصلا این کره ی خاکی با همه چیز سر لج دارد . با همه ی زیبایی های زندگی . یادم نمی آید آخرین باری که قاصدک دیدم کی و کجا بوده است . شاید نسل قاصدک ها منقرض شده باشد . نمی دانم . آن اوایل اسمم قاصدک آسمانی بود ولی الان دیگر نیست . من آسمانی نیستم . من دیگر برای این کره ی خاکی شده ام . شاید آن روز ها که همسایه ی خدا بودم آسمانی هم بوده باشم . ولی حالا دیگر تنها به رنگ آسمانم . و شاید این رنگ آسمان تنها یادگاریم از آن روز ها باشد . باز هم نمی دانم ...

پینوشت :

کاش می تونستم به همه بفهمونم بزرگی به دل است نه به عقل ...


+[ تاریخ جمعه 90/1/19ساعت 12:23 عصر نویسنده س م ی ر ا | قاصدک فوت شده ]