خو وقتي خودمم مث خودتم
خودمم پام که به شلمچه رسيد نفهميدم چطور اشک بود که از چشمم جاري بود
نمي تونستم اصلا بند بيارم اون اشکارو
به تو چي بگم سميراي من
وقتي خودم به دردي دچارم که درمونشو نمي دونم
وقتي هنوزم وقتي به شلمچه وغروبش فک ميکنم اشک تو چشام جمع ميشه
بغض ميکنم
بع ميام وبم نواي وبمو ميگوشم
وزار زار گريه ميکنم
کلا شلمچه واس بيشتر کسايي که رفتن جنوب يه چيز ديگس
يه غربت خاص
يه احساس ارامش شديد
يه چيزي تو مايه هاي نفسه
واي سميرا
دلم شلمچه خواست
اين روزا دعاي قنوت و اخر نمازم همش اينه
اللهم رزقنا توفيق شهادت في سبيلک
چراجبرئيل آرزو مي کند از فرزندان آدم باشد ؟جبرئيل مي فرمايد :اي کاش من از فرزندان آدم بودم زيرا:1- نماز رابا جماعت مي خواندم .2-با علما معاشرت داشتم (نشستن با علما)3-اکرام يتيمان4- اصلاح ذات البين(صلح وسازش برقرارکردن بين دونفريا دو گروه که با هم اختلاف دارند)5-عيادت مريض رفتن6- سعي در آب دادن به حجاج در زمان حج.
ما از فرزندان حضرت آدم عليه السلام هستيم چه قدر اين موارد را عمل مي کنيم !!!.
اين پي نوشتتون رو آقاي علي ضياء نميخونه تو برنامه هاش؟
زيبا بود...
سلام بغل دستي منمن را نيز هم..سميراي من و گريه کردناونم بلند بلندعجيبه
سميرا به نظرم تو اين چن سال دوري خيلي تغيير کردي
کلي زياد