دلت تنگ شده دلهاهنونوزم تنگ ميشن واسه همديگه سميراداغونم انقدرداغونم که حتي خودمم دلم واسه خودم مي سوزه ازدست بچه هادلخرم دلموشکوندن داغونم کردن کاشکي لاقل توکنارم بودي هنوزم وقتي به حرفاوکاراشون فکرميکنم گريم ميگيره هميشه توتنهايي هام به توفکرميکنم وبخاطراينکه قدرتوندونستم زارزارگريه ميکم. سميراکاشکي بودي کاشکي ميدونستي چقدردلم گرفته کاشکي ميتونستم بهت نشون بدم که چقدردلم واست واسه کنارتوبودن تنگ شده.هروقت احساس کردي تنهايي احساس کردي که هيچ کي رونداري شک نکن که من توثانيه به ثانيه لحظه هام بيادتم وبه فکرت