• وبلاگ : قاصدكي به رنگ آسمان
  • يادداشت : داستان سال 1389 تمام شد ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نازي ( ؟؟؟!!!‏) 

    خاطرات سال 89 !

    حتي دوست ندارم بهشون فکر کنم ...

    امسال اونقدر بلا سرم اومد و اونقدر چيز هاي مهم زندگيمو از دست دادم و اونقدر شکسته شدم که دست کمي از يه جسد ندارم !

    امسال همه چي براي من عوض شد ...

    آره شايد حرفي که مي زني درست باشه که البته هست !

    اينکه مي گي حضور هيچ قهرماني بي دليل نيست ...

    ولي قهرمان داستان من فقط منو کشت ، خرد کرد ، له کرد ، و بعدشم که ...

    ولي خوشحالم که قهرمان ديگه ي داستانم خوبه ...

    يعني خيلي هم خوبه !

    شايد تنها نقطه ي مثبت داستان سال 89 باشه !

    بگذريم چقدر چرت و پرت نوشتم ! فکر کردم اينجا هم وبلاگ خودمه که هر چي به ذهنم مي رسه توش مي نويسم !

    شما ببخش ديگه !

    متنت مثل هميشه زيبا و تاثير گذار بود .

    عاليييييييييييييي !

    پاسخ

    احساس مي کنم تو انتخاب قهرمان هاي زندگيت اشتباه کردي ... روشون فک کن ... سعي کن سال 90 مثه 89 نباشه ... ولي من هنوز دنبال دليل وجود قهرمان هاي داستانم مي گردم ... و به يه نتايجي رسيدم ... شايد اگه قهرمان داستان من وجود نداشت من هيچ وقت تغيير نمي کردم ... من بهش يه تشکر بدهکارم ... واااااااااااااااي نه ...