گفته بودي اسم وبلاگت قاصدکي به رنگ اسمانه....
ولي سميرا جوون اسموون ابي...تبي اسموني ...ولي اين اسمون وبلاگ تو چرا سياه شده.....چرا ابر هاي سياه ابي هاي وبلاگت رو پوشوندن....
برشون دار.....اوون ابر هاي سياه رو قبل از باريدنشون بر دار....بزار يک بار ديگه وبلاگت بشه همون اسمان ابي..همون اسمان صاف بدون هيچ لکه ي تيره و تاريک...
لکه هارو اکشون کن سميرا جوون...
يه سري هم به کلبه ي ما بزن....
گريه ام مي گيرد . . . خيلي . . . دلم مي گيرد . . . خيلي تر . . .
مي شود يک هم درد هم براي من پيدا کني؟؟
اين درد به تنهايي دارد مرا از پا در مي آورد . . .
مي شود يک هم گريه هم براي من پيدا کني؟؟
آسمان اينقدر براي غم هايم باريده، رويش را ندارم ديگر طرفش بروم . . .
اما من . . . دارم از نفس مي افتم . . .
انصاف نيست
بگذار همدردت باشم و باشي...............
انصاف نيست....
دل من نيز گرفته.....
اميد وارم هرچه زودتر درياي پرطلاتم قلبت هرچه زودتر تر اروم وآفتابي بشه
يادته تودفترخاطرات همه بچه هاي راهنمايي مي نوشتي برايت آرزو نمي کنم که آسمون دلت ابري نشه چون اسموني که ابري نمي شه قشنگترم نميشه و....................
چقدر دلم واس اين جملات وحرفات تنگ شده
عزيز دلم
دوس داشتي بيا بحرفيم
البته بازم مي گم اگه دوس داشتي
اين يه اجبار نيست
سلام آخ جون سميرا جپوني خودم اول شدم
خيلي ماهي متنتم مث خودت ماه
راستي آپم بدوبيا