سلام سميرا ي بغل دستي خودم
نمي دوني روز اخر چقدر به من چي گذشت
حاضرم بيا باهم گريه کنيم
من فعلا تا اطلاع ثانوي که روز اخر امتحاناس به بر وبچ قول دادم گريه نکنم
بغض داره خفم مي کنه اما خب من با تمام وجود قورتش ميدم نمي زارم قطره هاي احساسم روي گونه هام جاري بشه
سميرا کاش روز اخر ميومدي مدرسه ما
تا موقع وداع پيشم بودي
اي واي سميراي عزيزم
الان دلم هواي اون روزهاي مدرسه روکرده
يادته هر وقت گريه مي کردم ميرفتم توحياط مدرسه زير اون درختا روسکو مي شتم
توهم مي اومدي باهام حرف ميزدي دلم براي تک تک اون لحظه ها پر ميزنه
طبقه بالا مدرسه اون راهروي روبروي نمازخونه رو چطور يادته
هميشه وقتي نمي خواستم کسي بفهمه دارم گريه مي کنم ميرفتم اونجا وتوهم که هميشه خوب دست منو مي خوندي وخوب جاهاي سري منو بلد بودي پا به خلوتم مي گذاشتي ومن وتو باهم ....
دلم براي اغوش گرمت تنگ شده سميرا
بي تو دلم که هيچ جهانم هم تنگ مي شود