|
|
آرامش یعنی این . اینکه دلت گرم باشد اینکه بدانی هست و هر چه میشود به خاطر این بودن است . به خاطر این حضور . این نگاه . گاهی بی آنکه بدانی فرو میروی . می روی قعر جایی که تهش به ناکجا آباد می رسد . گاهی پرت می شوی . سقوط آزاد می کنی . شاید اصلا خودت ، خودت را پرت میکنی . گاهی هم گم میشوی . از گم شدن هایم باکی ندارم . اینکه می گویم باکی ندارم نه به این معنی که نمی ترسم . به این معنی که می دانم هر کجا بروم باز هم ته جاده را که نگاه کنم تو دست تکان میدهی برایم و لبخند میزنی . اصلا لبخندت می ارزد به همه ی این گم شدن ها ، به همه ی این فرورفتن ها . این باتلاق های گناه گاهی تورا پایین میکشند تا زیر قلبت . اما یکدفعه از همان جایی که رهایش کردی دست هایت را می گیرد و می کشد تو را بیرون . اصلا زندگی یعنی این . زندگی یعنی همین فرورفتن ها ، پرت شدن ها ،گم شدن ها . بگذار دنیا هرچه می خواهد پیش پایت بگذارد . هر چه میخواهد زمینت بزند . اصلا بگذار تو را فرو ببرد . مهم این است که این خط ، آخرش را که بگیری ، میرسد همان جایی که باید . به همان جایی که سر این کلاف پیچ در پیچ می رسد . جایی که می رسد به دست هایش . تو فقط به این ایمان بیاور . به این که اگر نامش را لابه لای تاروپود روحت جا کنی ، ته خط خودش است آنکه تو را بیرون میکشد ، پیدایت می کند ، به آغوشت می کشد . روحت را عجین کن با خودش . به توکل نام اعظمش ... پینوشت : مثه یه مرد میرم جلو ... مهم نیست چی میشه ... اگه شد تو خواستی و شده ... اگرم نشد ... امیدم فقط تو خدایی ... پینوشت بازم : عاشق این عکسه م ... پینوشت : باران ... صدای پای اجابت است ... و خـــدا ... با همه ی جبروتش ... دارد ناز می خرد، نیاز کن...... فبـــایّ الاء ربّــکـــــما تکــذبــــــــان ... پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می کنید؟ مخاطب : از حرفی که زده ام پشیمان نیستم ... نه ... واقعا عوض شده ای ... نمی شناسمت ... تو پشت خط حرفی میزنی و من لابه لای حیرت خودم به این فکر میکنم نکند شماره را اشتباهی گرفته باشم ... ولی نه این تویی ... تویی که حالا اینقدر با من غریبه شده ای ...
+[ تاریخ شنبه 91/5/14ساعت 4:41 عصر نویسنده س م ی ر ا
|
قاصدک فوت شده
]
|