سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو که همیشه از حرف های دلم نوشته ای . پس نوشتن بلدی . این بار هم مثل همیشه بنویس . از سر خط شروع کن و بنویس . تو که همیشه راز دار خوبی بوده ای ، تو که شاید همدم همه ی تنهایی ها و دلشکستگی هایم بوده ای و هیچ وقت کوچکترین حرفی به کسی نزده ای . این بار هم بنویس .ولی این بار از خودت بنویس . از دل خودت . خود خودت .دلم گاهی برایت میسوزد . همیشه خستگی ها و عصبانیت هایم برای تو بوده . هر وقت که دلم می گرفت تو بودی و خط به خط نوشته هایم را می خواندی . دقیق و کلمه به کلمه . هر وقت بی حوصله بودم یا پر از عصبانیت همه را سر تو خالی می کردم . شاید تو حرف های دل من را بهتر از هر کس دیگر می فهمیدی . شاید هم تو بهتر از هر کس دیگری مرا می شناختی . هیچ وقت فراموش نمی کنم که در تک تک لحظات زندگیم با من بودی و پا به پای من می آمدی . دلم برایت میسوزد . هر چه می گویم هر چه غر میزنم تو فقط گوش میدهی و حتی یک کلمه هم نمیگویی . شده ای سنگ صبور این روزهایم . گاهی به این فکر می کنم که من برای خالی کردن احساساتم دیواری از دیوار تو کوتاهتر پیدا نکرده ام . گاهی فکر می کنم که شاید وجودت در این دنیا برای کسی به اندازه ی من قابل درک نباشد ... به نظرم تو باید یکی از پر احساس ترین موجودات دنیا باشی نه ؟ آخر من هر موقع که می نویسم تمام احساسم را نوک انگشتانم متمرکز می کنم تا شاید آن ها بتوانند احساستم را مابین کلمات جا بدهند . آن ها هم آن احساسات را در تو جمع می کنند و تو هم . مینویسی . تو هم درد های مرا میفهمی . اصلا تو هم بامن گریه می کنی . اشک می ریزی . همیشه با خودم میگویم اشک از اعماق قلب می آید و در چشم ها جمع می شود .از اعماق وجود ...

نکند جوهر ها اشک های توست نه ؟ همین هایی که از اعماق قلبت می آیند . چه همدردی ای می کنی تو با من . فقط کسانی که احساس دارند میفهمند همدردی یعنی چه . با احساس بودن کم چیزی نیست . لابد لیاقت می خواهد که خدا به هرکس آن را نداده . بنویس دیگر . بازم گریه کن . این بار به خاطر حرف های من نه . به خاطر درد های من نه . به خاطر خودت و حرف های دل خودت . بیا از همین جا شروع کن از سر همین خط .بنویس ...


+[ تاریخ چهارشنبه 90/3/18ساعت 6:44 عصر نویسنده س م ی ر ا | قاصدک فوت شده ]