|
|
من نمی دانم امشب چه شبی است .نه من و نه هیچ کس دیگری . امشب را فقط علی می فهمد . امشب را فقط زینب با اشک کلنجار می رود . امشب را فقط حسین ، با دل شکسته اش نمی داند چه گونه سر کند . امشب فقط حسن ،غربت را حس می کند . امشب زهرا سرمشق کوه بودن را هزار بار برای زینب روی دلش می نویسد . می نویسد تا مبادا دخترش عاشورا کم بیاورد . امشب زینب صبر را از مادر به ارث می برد . امشب زینب تازه می شود زینب . امشب تمام کوه ها به لرزه می افتند . تمام تکیه گاه ها کمر خم می کنند ، وقتی علی سر به دیوار خانه از غم زهرا ، از گریه اش می لرزد . امشب تمام یاس های عالم رنگ کبودی به خود می گیرند . وقتی علی بازوی زهرا را با اشک هایش غسل می دهد . امشب تمام چاه ها پا به پای علی می گریند . امشب آب چاه ها میزبان اشک های اهل بیت اند . امشب حسین عاشورا را ،سوختن خیمه ها را ، جلوی چشمانش می بیند وقتی در خانه ی زهرا به آتش کشیده می شود . امشب دل حسین آتش می گیرد . امشب حسین پدر را ، الگوی کوه بودنش را با کمر خم شده می بیند . امشب حسن وقتی سرش را روی سینه مادر می گذارد ، دیگر دستی برای نوازش سرش ، بلند نمی شود . امشب وقتی حسن بخوابد ، کسی برایش لالایی نمی خواند . امشب حسن غریب است . غریب تر از همیشه . امشب میخ ها آروزی داشتن لطافت پر می کنند . دیوار ها خجالت می کشند . در ها می گریند و آروز می کنند کاش سنگین نبودند . امشب آسمان تاب نمی آورد ، صدای گریه های علی را بشنود . زمین می شکند ، پاهای محکم علی را لرزان ببیند . امشب همین ها عرش خدا را به لرزه در می آورند. امشب زهرا ، با دل شکسته به دیدار پدرش می رود . امشب زهرا پاره ی تن پدرش ، با دل شرحه شرحه ، به دیدار خدا می رود . امشب زهرا ، با پهلوی شکسته ،با علی وداع می کند . امشب در مدینه غوغایی است . کوچه های مدینه بوی یاس می گیرند . امشب آقا عزادار است . نمی دانم دقیقا کجا اما امشب آقا خون می گریداز غم مادر . امشب آقا با زهرا درد دل می کند از ما . از اینکه یاری ندارد . امشب آقا هم مثل مادرش غریب است ... پینوشت : این شب ها التماس دعا ...
+[ تاریخ جمعه 91/1/18ساعت 11:9 صبح نویسنده س م ی ر ا
|
قاصدک فوت شده
]
|