|
|
لااقل اگر می جوی ، با صدا نجو . با جویدنت مشکل ندارم . بجو . کار دیگری که بلدی نیستی ، اما لااقل صدایش را در نیاور . من نفهمم بهتر است . قبلا با سیاست تر بودی برای همین جویدن هایت . بی صدا می آمدی ، با سرو صدا میرفتی . نه اشتباه شد . تو که رفتن در برنامه هایت نبود . می ماندی . می ماندی و تمام فکرم را پر می کردی . و این مهم نبود که این فکر لعنتی هم گنجایش دارد . گاهی سَر می رود . اصلا این مهم نیست که اعصابم این روز ها شده است آدامس بی خاصیتی که مدام زیر دندان هایت له می شود . له نه ، خرد می شود . صدا هم می دهد تازه . تو اصلا نگران نباش . فقط بجو و برای خودت خوش باش . این خیال من ، این اعصاب من برای تو . سرگرمی خوبی است نه ؟؟؟؟ کار جویدنت که تمام شد می توانی رویش رِژه هم بروی اصلا . با تما قوا رویش بپری و به روی محترم خودت هم نیاوری . تو که متخصص شده ای در کارت . نیازی به گفتن هست مگر ؟ نه نیست . نمی دانم چگونه خطابت کنم . آخر ماهیتت چیز پیچیده ایست . گاهی یک جمله ای ، گاهی یک خاطره ، گاهی هم یک آرزو . اما من دیگر عادت کرده ام . می دانی ؟ عادت . می جوی ، بجو . رژه میروی ، برو . ریز ریزش می کنی ، بکن . برایم عادی شده است . فقط منتظرم که این خیال لعنتی تمام شود . آن موقع می نشینم جلویت ، لبخند میزنم ببینم دیگر چه کار می خواهی بکنی با من و این خیال تمام شده ام . با منی که دیگر بی خیال شده ام ... پینوشت : گاهی فقط خیال می کنیم که بی خیال شده ایم . و این درد است ... پینوشت : باز چرا من نوشتنم نمیاد ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پینوشت : سیر شده ام بس که از آدم های زخم خورده ام ... خدا خیرتان دهد ... به من محبت دروغین تعارف نکنید ... پینوشت : به دلتنگی هایم دست نزن میشکند بغضم یک وقت ... آنگاه غرق میشوی در سیلاب اشک هایی که بهانه ی روان شدنش هستی ...
+[ تاریخ چهارشنبه 91/3/17ساعت 9:59 صبح نویسنده س م ی ر ا
|
قاصدک فوت شده
]
|