|
|
تا حالا شده است هر روز صبح بالافاصله که از خواب بیدار می شوی بنشینی جلوی آینه و برای خودت وجب کنی ببینی دلت چه قدر آب رفته ؟ بعد که وجب گرفتی بفهمی دیروز انگار یک وجب بزرگتر بود . و برای خودت حساب می کنی اگر تا آخر ، هر روز یک وجب آب برود ، آخرش برایت چه قدر باقی می ماند ؟ و آز آن جایی که استعدادی در ریاضی نداری به هیچ جوابی نمی رسی دنبال راه حل می گردی و وقتی به نتیجه ای نمیرسی تصمیم می گیری پیش از آنکه آنقدر کوچک شود که دیگر کار از کار بگذرد و دیگر چیزی درونش جا نگیرد هر چه دم دستت می آید را بچپانی داخلش و سعی کنی کاری کنی کش بیاید .... غافل از اینکه هرچه بچپانی کش نمی آید اتفاقا تنگ تر می شود . وقتی که جنسش کشی نباشد .... پینوشت : به بودن ها دیر عادت کن ... به نبودن ها زود ... آدم ها نبودن را بهتر بلدند ... پینوشت : از دیشب تاحالا ذهنمو یه سوال مشغول کرده ... یه بنده خدایی ازم پرسید آدما چرا قاصدک فوت می کنند ... من گفتم به دودلیل : 1 . اینکه به آرزو هاشون برسن 2 . وقتی دلشون واس یکی تنگ میشه فوت می کنن که اون قاصدکه بره پیش اون آدمه ... جواب داد : حالا میرسن ؟؟؟ حالا میرسه ؟؟؟ یا همش خرافاته ؟؟؟؟ گفتم نمیدونم ... واقعا نمیدونم ... کسی چیزی می دونه ؟؟؟؟
+[ تاریخ سه شنبه 91/3/30ساعت 2:2 عصر نویسنده س م ی ر ا
|
قاصدک فوت شده
]
|