سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست 

آسمانا ! کاسه ی صبر درختان پر شده ست 

زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای 

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست 

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم 

چای می نوشم ولی از اشک ، فنجان پرشده ست 

بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند 

دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر

شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست 

شهر گفتم ؟! شهر! آری شهر! آری شهر ! شهر 

از خیابان ! از خیابان ! از خیابان پر شده ست 

- فاضل نظری -

پینوشت : 


اهل  دبیرستانم … 

روزگارم گاه گاهی رو به خوش بختیست ! 

خرده هوشی دارم ، سر سوزن شوقی ! 

دوستانی همه چون من کله خراب !!! 


همه ذرات مخ من متبلور شده است!!!


و کلاسی که همین نزدیکیست … 

 گاه گاهی هم ، می نویسم تکلیف ، می سپارم به دبیر … 

تا به یک نمره ناقابل بیست… ، که در آن برگه است … 

دلتان تازه شود!!! 

چه خیالی ، چه خیالی ، میدانم… 

کپ زدن بیهوده است! 

خوب میدانم که دبیر سختگیر است ! 


جالب بود ... پوزخند


+[ تاریخ چهارشنبه 91/6/15ساعت 9:16 عصر نویسنده س م ی ر ا | قاصدک فوت شده ]