|
|
دستت را که ول کردم ، وقتی که افتادم ، نه خندیدی ، نه اخم کردی ، نه بی تفاوت نگاهم کردی . فکرش را هم نمی کردم . هر کس دیگری بود ، سرم داد می زد . اخم می کرد. رویش را بر می کرداند . اما ... اما تو که هرکسی نبودی و نیستی ...
یا ناصر کل مخذول ...
پینوشت : دلم برای دعای سحر تنگ شده بود . برای لحظه های دم افطار و شب بیداری هایش . و برای شب قدر ... اصلا کل ماه رمضان بگذار یک طرف ، شب قدر را هم یک طرف .
چه قدر دلم شب قدر می خواهد ...
+[ تاریخ پنج شنبه 92/4/20ساعت 12:8 صبح نویسنده س م ی ر ا
|
قاصدک فوت شده
]
|